مشکلات صوری سازی

در ادامه نوشته قبلی:

آیا زبان طبیعی را می توان درون منطق صورتبندی کرد؟

به مثالهای زیر توجه کنید:

 

الف )

کاذب بودن X تحت یک تعبیر برای صدقX→Y تحت آن تعبیر کافی است .{اگر مقدم صادق باشد ، تالی  هرچه باشد کل عبارت صادق است .} اما نادرست بودن مقدم برای یک شرطی  که بوسیله "اگر ...آنگاه " ساخته شده باشد کافی  نیست:

مثال :

1-     اگر یخ از آ ب چگالتر باشد ، یخ روی آب شناور می ماند.

2-     اگر یخ روی آب شناور نشود پس یخ روی آب شناور می ماند.

 

این جملات معمولا کاذب در نظر گرفته می شوند در حالیکه اگر

P: یخ از آب چگالتر است.

q: یخ روی آب شناور می ماند.

در این صورت گزاره های  بالا  هر دو  به انتفاء مقدم درست هستند !

 

ب )

هر تعبیری که تحت آن Y صادق است ، X→Y نیز تحت آن صادق است . اما صدق نتیجه برای صدق شرطی که با " اگر .. آنگاه " یا "اگر " است کافی نیست .

مثال :

اگر یخ چگالتراز مس  باشد ، آنگاه یخ روی آب شناور می شود .

که به نظر می رسد به وضوح نادرست است .

 

پ )

 می دانیم که اگر داشته باشیم( X→¬Y)  ¬ در این صورت داریم : X&¬Y و بالاخص X را داریم اما ادعا می شود که استدلال زیر نامعتبر است  :

چنین نیست که اگر عدد 3 زوج باشد آنگاه اول است . پس عدد 3 زوج است .

یا

اینگونه نیست که اگر من امشب به میهمانی بروم ، مست خواهم بود . پس امشب مست نخواهم بود .

 

ت)

 همواره در P داریم :

(X→¬Y), Y ╞ ¬ X

یعنی اینکه از یک عبارت شرطی به همراه نقیض تالی می توان نقیض مقدم را استنتاج کرد در P معتبر است . اما ادعا می شود که استدلال زیر نامعتبر است :

مثال :

اگر باران ببارد ، آنگاه باران شدید نخواهد بود .

باران شدید می بارد  .

پس : باران نمی بارد !!!!!!!!!!!

 

ث)

 ضمنا "اگر "   خاصیت تعدی ندارد .در حالیکه  خاصیت تعدی دارد . مثال :

اگر محمود قبل از انتخابات بمیرد ، اکبر برنده خواهد شد . اگراکبر برنده شود ، محمود پس از انتخابات از زندگی سیاسی خود کناره گیری خواهد کرد .

پس : اگز محمودقبل از انتخابات بمیرد ، پس از انتخابات از زندگی سیاسی خود کناره گیری خواهد کرد .!

 

ج )

 می دانیم که اگرZ   X&Y در این صورت داریم  :   X→Y →Z

اما :

اگر این اتاق گرمتر شود و متوسط انرژی جنبشی مولکولهای آن ثابت بماند ، جامعه علمی شگفت زده خواهد شد . این اتاق گرمتر شده است .

پس : اگر متوسط انرژی جنبشی مولکولهای این اتاق ثابت بماند ، جامعه علمی شگفت زده خواهد شد .

 

چ )

در P داریم اگر X→Y آنگاه X & Z→Y هر چه باشد Z ، معتبر است .

مثال :

اگر در فنجان چای خود شکر بریزیم ، خوشمزه می شود .  پس اگر در فنجان چای شکر بریزیم و روغن نیز به آن اضافه کنیم خوشمزه خواهد شد .

 

به نظر شما مشکل کجاست ؟

معرفی کتاب LOGICAL FORMS ( کتابی برای آشنایی با مباحث منطق فلسفی )

معرفی کتاب Logical Forms:

برای اولین بار راسل اصطلاح " منطق فلسفی " را وضع کرد و آن را برای توصیف پروژه خاصی در فلسفه به کار برد . این برنامه خاص در فلسفه عبارت است از دست و پنجه نرم کردن با مسائل فلسفی به کمک صورتبندی آنها در منطق ( پروژه صوری سازی ). منظور راسل از منطق همان زبان صوری است که خودش و وایتهد در کتاب " اصول ریاضیات " مطرح کرده بودند .

کتاب "صور منطقی " با این جملات آغاز می شود . هدف این کتاب بررسی این سئوال مهم است که آیا می توان زبان طبیعی را صورتبندی منطقی کرد ؟ و در صورت وجود چنین امکانی مشکلات این صوری سازی چیست ؟

در فصل ۱ به این می پردازد که منظور از " اعتبار " در منطق چیست و اینکه چرا منطقدانان " اعتبار " را مرتبط با زبانهای صوری - زبانهایی که هیچ کس با آنها صحبت نمی کند - بررسی می کنند .

فصول  ۲ تا ۵ به موانع و امکانات صوری سازی زبان طبیعی به زبان منطق گزاره ای و سپس منطق محمولات مرتبه اول و منطق موجهات می پردازد .

فصل ۶ شامل یک سلسله بحثهای فلسفی درباره صورت منطقی جملات  دامنه کاربرد منطق و چیستی ثوابت منطقی است .

در مجموع این کتاب - چنانکه از اسم آن بر می آید - کتاب ورودی برای مباحث منطق فلسفی است . موردی که در اینجا به آن پرداخته می شود پروژه صوری سازی و تبعات آن است .

نویسنده این کتاب Mark Sainsbury است و انتشارات Blackwell آن را در سال 2001چاپ کرده است .

نوع بیان این کتاب و بررسی مسائل بالاخص با تکیه به مثالهای متعدد و جالب توجه که چند مورد آن را در نوشته قبلی من دیدید این کتاب را تبدیل به یک منبع عالی برای یادگیری منطق فلسفی یا فلسفه زبان کرده است .

یک سئوال برای بچه هایی که منطق 1 را می گذارنند: تفاوت این نگرش با نگرشی که در منطقهای نرمال همانگونه که به طور مثال در کتاب دکتر نبوی دیده می شود چیست ؟

 

برای منطق دوست ها : چند مثال عجیب - اشکال کجاست ؟

این استدلال یک استدلال معتبر است . مگر نه ؟

 

اگر باران ببارد ، آنگاه باران شدید نخواهد بود .

باران شدید نیست .

پس : باران نمی بارد !!!!!!!!!!!

 

این یکی چطور؟

 

اگر محمود قبل از انتخابات بمیرد ، اکبر برنده خواهد شد . اگراکبر برنده شود ، محمود پس از انتخابات از زندگی سیاسی خود کناره گیری خواهد کرد .

پس :

اگز محمودقبل از انتخابات بمیرد ، پس از انتخابات از زندگی سیاسی خود کناره گیری خواهد کرد .!

مگر شرطی خاصیت تعدی ندارد ؟

 

عده ای معتقدند که این ها صرفا مغالطه اند و به منطق ضربه نمی زنند . اگر موافقید منشاء ایجاد اینگونه مثالها را چه می دانید ؟

 

 

از هندسه اقلیدسی تا کشف هندسه های نا اقلیدسی 1

هندسه اقلیدسی

 

 

هدف اعضای حلقه وین این بود که انقلابهایی را که در حوزه های دیگر دانش بشری از قبیل فیزیک ، منطق ، هندسه و ... رخ داده بود وارد فلسفه کنند . هندسه حوزه ای از معرفت بشری است که پس ازگذشت 20 قرن از ابداع آن دچار تحول اساسی شده است . هدف این نوشته بررسی ساختار هندسه اقلیدسی و دلیل اهمیت آن است تا سر آغازی برای بحث درباره هندسه های نا اقلیدسی باشد .

واژه هندسه از دو واژه یونانی "ژئو " به معنای زمین و "متراین " به معنای اندازه گیری آمده است . روش اقلیدس در کتاب 13 جلدی خود به نام اصول روش اصل موضوعی است . به این معنا که با استفاده از چند اصل و فرض گرفتن چند مفهوم اولیه به اثبات درستی قضایا و نتایج پرداخته می شود . برای اینکه بتوان در روش اصل موضوعی درستی برهانی را پذیرفت اولا باید برروی اصول موضوعه و ثانیا برروی قواعد استنتاج ، توافق وجود داشته باشد . کار عظیم اقلیدس این بود که از چند اصل ساده ، 465 گزاره نتیجه گرفت . و یک دلیل بر زیبایی " اصول " اقلیدس همین است که همه آن را از اصولی اندک نتیجه گرفته است .

  اقلیدس  همه سعی خود را کرد که تمامی اصطلاحات هندسی را تعریف کند. اما این کار به فهمیدن بیشتر کمک نمی کند و دور یا تسلسل لازم می آید ( دور در تعریف ، دور بی خطری نیست . )مثلا سعی می کند خط مستقیم را اینگونه تعریف کند :  خطی که به نحوی هموار بر نقاطی که بر آن هستند قرار داشته باشد . این تعریف خوبی نیست چون باید برای فهمیدن آن ، قبلا تصوری از خط داشته باشید . پس یک سری اصطلاحات بعنوان اصطلاحات تعریف نشده در نظر گرفته می شوند :

 

 

نقطه

خط

قرار دارند بر

میان ( مثلا نقطه A میان دو نقطه دیگر است )

قابلیت انطباق
 ( فراهم آوردن این لیست ، از کارهای هیلبرت است .)

 

 

اقلیدس هندسه خود را بر 5 اصل بنا می نهد :

 

1-    از هر دو نقطه متمایز ، یک و فقط یک خط می گذرد .

2-    هر پاره خط AB را می توان به اندازه پاره خط BE که با پاره خط CD قابل انطباق است ادامه داد .

3-    به ازای هر نقطه و هر پاره خط دلخواه ، دایره ای به مرکز آن نقطه وشعاع مذکور وجود دارد .

4-    همه زوایای قائمه با هم برابرند .

5-    اصل توازی :

چهار اصل اول همواره مورد توافق ریاضیدانان بوده اند .  اما اصل توازی تا قرن 19 مورد بحث و جدل فراوان قرار گرفته است . تلاش برای اثبات آن و ارائه صورتهای مختلفی از آن صور ت گرفته است . که همین تلاشها باعث ایجاد و بسط هندسه های نااقلیدسی شده است .

تعریف (توازی ):

دو خط با هم موازی اند هرگاه همدیگر را نبرند ، یعنی نقطه ای پیدا نشود که بر هر دو خط واقع باشد .

اصل توازی : به ازای هر خط و هر نقطه غیر واقع برآن یک و تنها یک خط به موازات خط مذکور وجود دارد که از نقطه مورد نظر می گذرد .

 

اگر ما اصول هندسه را انتزاعهایی از تجربه بدانیم بلافاصله تفاوت این اصل و چهار اصل دیگر مشخص می شود . به هیچ وجه نمی توانیم به طور تجربی تحقیق کنیم که آیا دو خط همدیگر را می برند یا نه .

 

معادلهای اصل 5 :

 

اگر یک خط ، دو خط موازی را قطع کند همه زوایای حاده بوجود امده باهم و همه زوایای منفرجه به وجود آمده باهم مساوی اند .

مجموع زوایای داخلی یک مثلث 180 درجه است .

اگر خطی یک خط موازی را ببرد دیگری را هم می برد.

هرگاه خطی بر یک خط موازی عمود شود بر دیگری نیز عمود می شود .

هرگاه k و l دو خط موازی باشند و m بر k عمود باشد و n بر l عمود باشد آنگاه یا m=n یا m با n موازی است .

 

خود اقلیدس اصل توازی را اینگونه بیان کرده است :

هرگاه خط راستی دو خط راست دیگر را ببرد و مجموع زوایای درونی یک طرف آن خط از دو قائمه کمتر باشد  اگر این خط را امتداد دهیم سر انجام در همان طرفی که مجموع زوایا کمتر از دو قائمه است یکدیگر را می برند .

 

اگر بخواهیم در "اصول " اقلیدس با دیده انتقادی بنگریم متوجه می شویم بسیاری از پیش فرضهای خود را بیان نکرده است از جمله اینکه خط و نقطه وجود دارند ، همه نقطه ها بر یک امتداد نیستند . و هر خط دست کم دو نقطه دارد .

پرداختن به این نکات توسط ریاضیدانان متفاوتی صورت گرفته که شهودی ترین آنها هیلبرت است . هیلبرت معتقد است که چون هیچ یک از خواص نقطه ، خط و صفحه غیر از خواصی که توسط اصول به آنها داده می شوند نمی تواند در استدلالها استفاده شود پس می توانید به هر نامی اینها را نام گذاری کنید هیلبرت خودش می گوید :"آدمی باید همیشه به جای نقطه و خط و صفحه بتواند میز ، صندلی و آبجو بگوید . "

تلاشهای بسیاری برای اثبات این اصل صورت می گیرد که خواجه نصیرالدین طوسی مهمترین آنهاست .

برای اثبات این اصل به اصلی به نام اصل والیس متوسل شده اند که بعدها ثابت می شود همان اصل توازی است : برای هر مثلث دلخواه وهر پاره خط دلخواه، می توان مثلثی روی آن پاره خط بناکرد که متشابه با مثلث اول است .

افرادی به نام لژاندر و بویوئی سعی می کنند اصل را ثابت کنند که بعدها اثبات می شود براهین آنها نادرستند. فرد دیگری به نام ساکری( 1667-1733) که یک کشیش بوده است سعی می کند از نقیض اصل توازی به تناقض برسد وبنابراین با استفاده از برهان خلف درستی آن را ثابت کند  .

ساکری چهارضلعی هایی را مورد بررسی قرار داد که دو زاویه آنها قائمه اندو دو زاویه بالا صرفا قابل انطباق بر یکدیگرند . در این صورت سه حالت پیش می آید :

1-    زاویه های بالایی قائمه اند

2-    زاویه های بالایی  منفرجه اند

3-    زاویه های بالایی حاده اند

کوشید تا نشان دهد 2 و 3 به تناقض می رسند . پس 1 درست است و بنابراین اصل توازی برقرار است .

در مورد زوایای منفرجه به تناقض رسید . اما در مورد زوایای حاده هرچه کوشید نتوانست تناقض بدست بیاورد و آن را "فرض خصمانه زاویه حاده " نامید و موفق شد نتایج بسیار عجیبی بدست آورد اما همه چیز غیر از تناقض ! ساکری می گفت " فرض زاویه حاده مطلقا غلط است چون با ذات خط مستقیم ناسازگار می آید " غافل ا ز اینکه هندسه نا اقلیدسی را کشف کرده است در نهایت کتابی را با عنوان "هندسه اقلیدس عاری از هرگونه نقص " چاپ کرد .

تا آن زمان تلاش برای اثبات اصل پنجم به قدری زیاد بود که فردی برای رساله دکتری  خود در 1763نقایص 28 برهان از آنها را جمع کرده بود و دایره المعارف نویس بزرگ ریاضی دالامبر این وضع را افتضاح هندسه نامید . ( این وضع خیلی به زمان بحران  کوهنی شبیه است . ) ریاضیدانان ، رفته رفته نومید می شدند  .

بویوئی به پسرش نوشت :

" تو نباید برای گام نهادن در راه توازیها تلاش کنی . من پیچ وخمهای این راه را از اول تا آخر آن می شناسم ، این شب بی پایان که همه روشنایی و شادمانی زندگی مرا به کام نابودی فرو برده است سپری کرده ام .  التماس می کنم که دانش موازیها را رها کنی ...."


بویوئی جوان از اخطار پدر نترسید و در مقابل فکر تازه ای به نظرش رسید اینکه نقیض حکم اقلیدس ، حکمی بیمعنی نیست . و برای پدرش نوشت :

فکر می کنم از هیچ ، دنیایی تازه  و شگفت انگیز ساخته ام ..."

 

در ادامه به بررسی این دنیای تازه و شگفت انگیز می پردازیم .

 

در تاریخ کشف هندسه نااقلیدسی می توان الگوهای فلسفه علمی بسیاری دید از جمله تلاش دانشمندان یک علم برای اثبات قضایا و هضم اعوجاجات در چارچوب پارادایم حاکم ، وفاداری به پارادایم حتی تا قرنها ،  پیدایش بحران ، ارائه نظریه رقیب و در نهایت پیروزی انقلاب ، مقایسه ناپذیری پارادایم ها و .........

در نوشته بعدی به کشف هندسه نا اقلیدسی خواهم پرداخت .

 

 

منبع :

هندسه های اقلیدسی و نااقلیدسی ، ماروین جی گرینبرگ ، ترجمه شفیعیها ، مرکز نشر دانشگاهی

 

 

 

کریپکی و هایدگر  - برای فلاسفه علم مثال دیگری پیدا کنید !

کریپکی و هایدگر

 

یکی از مواردی که به طور معمول از آن به عنوان مرز میان فلسفه تحلیلی و فلسفه قاره ای یاد می شود ، جایگاه منطق نزد فلاسفه تحلیلی است . برای فلاسفه ای که در سنت تحلیلی مشغول به کار هستند ، واضح و روشن صحبت کردن ،  موضوعی با اهمیت ویژه است که طبعا یکی از راههای زدودن ابهام از زبان طبیعی استفاده از منطق در یافتن صورتبندی صریح و واضح جملات است .

شلیک در مقاله "پوزیتویسم و رئالیسم " به بیان اصل تحقیق پذیری علی الاصول می پردازد. تحقیق درباره معنا داری گزاره های تجربی به کمک این اصل صورت می گیرد و گزاره های معنا دار غیر تجربی ، از جمله گزاره های ریاضی صرفا منطقی تلقی می شوند . نکته مهم در کار فلاسفه تجربه گرای منطقی ، نقش منطق نزد آنان است . بدین معنا که اگر گزاره ای از قواعد منطق پیروی نکند ، درباره معنا دار یا بی معنا بودن آن سخنی به میان نخواهد آمد .

مثالی که در این باره زده  می شود گزاره معروف هایدگر است :

" هیچی ، خودش می هیچد . "

تحلیلی که از بی معنا بودن این گزاره ارائه می شود این است که در این گزاره سور هم در نقش محمول و هم فعل قرار گرفته است که به وضوح مخدوش نمود ن قواعد منطق ( دو ارزشی فرگه ) است . حلقه وین بلافاصله این موضع را می گیرند که درباره معنادار یا بی معنا بودن این گزاره به دلیلی که ذکر شد نمی توان صحبت کرد . اما من دلایلی ارائه خواهم داد که این گزاره قواعد منطق را مخدوش نمی سازد . گرچه احتمالا این استدلال به هیچ وجه هایدگر وسایر فلاسفه قاره ای را خوشحال نخواهد کرد – زیرا پیروی از قواعد منطق هیچ اهمیتی برای آنها ندارد – اما در صورت اعتبار این استدلال ، این مثال نمی تواند نقش قبلی خود را حفظ کند .

کریپکی در بخش انتهایی مقاله " ملاحظات فلسفی در باب منطق موجهات " ادعا می کند که وجود یک محمول یک موضعی است ( مثلا آن را با E نشان می دهیم ) بدین معنا که x موجود است را می توان به این صورت نشان داد : E(x) به همین صورت می توانیم ادعا کنیم که هیچ بودن یا وجود نداشتن محمول یک موضعی مشابهی با نماد H می باشد در این صورت به سادگی دیده می شود که گزاره هیچی خودش می هیچد .( هیچیدن را K می گیریم ) بدین صورت می تواند صورت بندی منطقی شود :

For all x (H(x)→K(x))  

For all x (¬E(x)→K(x))

اگر لازم باشد می توان هیچیدن را یک محمول دو موضعی نیز تعریف کرد :........بوسیله .......می هیچد . K(x,y)

علیرغم عدم اهمیت آن برای فلاسفه قاره ای ، محمول گرفتن وجود راه را بر عدم امکان صورتبندی منطقی این جمله می بندد .

Kripke, "Semantical Consideration on Modal Logic", 1963